بوی ماه مهر
شنبه سوم مهرماه ، اولین روز مدرسه دخترکم بود
البته چهارشنبه 31 شهریور جشن شکوفه ها بود و ما بیصبرانه در انتظار شنبه و اولین روز مدرسه بودیم
اما جمعه ... باران و باباش رفتن برای خرید حلیم صبحانه...که یهووو پای باران رفت تو ظرف داغ حلیم و سوخت
وقتی با پای باندپیچی شده برگشت خونه دوتایی باهم اشک ریختیم اون از درد و من از غصه
خلاصه روزای اول مدرسه دخترم چاشنی درد و رنج داشت بمیرم براش
و آرزوی هر لحظه ش این شد که " کاش پام اینطوری نشده بود "
الان بعد از یک هفته خداروشکر پاش خیلیییی بهتره و میتونه بخوبی راه بره البته هنوز پانسمانه و یک روز در میون پانسمانشو عوض می کنیم . امیدوارم زودتر خوب بشه تا دختر نازنینم لذت مدرسه رو که اینهمهههه منتظرش بود تمام و کمال بچشه
بردیا هم کم کم داره زبون باز می کنه و خیلی بانمک صحبت می کنه
چن تا از کلماتشو اینجا میزارم محض خاطره بازی ...نمی دونم چرا برای باران این کارو نکردم ... الان پشیمونم
دوووو دلم : جون دلم
پیتی : پیشی
عمنام : عناب
بابا دی : بابامجید
اووو دُده :اوخ شده
کلیه سین ها هم تک زبونی ادا میشود