بارانباران، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 3 روز سن داره

باران و بردیا

بدون عنوان

اعتراف می کنم در فکر خواهری بودیم برای دخترکمان، تا همدمی باشد و مونسی برای روزهای تنهایی اش، اما حالا که برادری در راه است فقط در فکر آنیم که مادر خوبی باشیم برای هردویشان ... برای روزهای تنهاییشان!   اعتراف میکنم هنوز هم دلخوشیمان خیره شده به صورت معصوم و دلنشین دخترکمان است در نیمه شبها که برادرش خواب را از چشمهایمان میگیرد و او چه معصومانه در خواب است. اعتراف می کنم شیرین زبانی های دخترک خندان و خوش رویمان هنوز هم خستگی کار و دلخوریهای روز مره را از جسم و جانمان می زداید. خدا برایمان ببخشاید این شیرینی تمام نشدنی زیباروی مه پیکر چشم رخشان را. ...
8 آذر 1393

طعم خوش مادرانگی

تا حالا شده دست کوچیک و گرم کودکتو تو دستات بگیری  و بری قدم بزنی واون محکم  دستتو فشار بده انگار که تنها پناهشی ببینی چه مزه ای داره؟ شده نشسته باشی و مشغول مطالعه یا شنیدن موسیقی یا دیدن تلویزیون باشی و ببینی تن گرم و نرمشو بهت میچسبونه و به زور از زیر دستت رد میشه تا بیاد توبغلت ببینی چه مزه ای داره؟ شده از خواب بیدار بشی و ببینی اومده پیشت و در آرامش خوابیده و تو محو اون چشمای بسته و اون صورت معصوم بشی ببینی چه مزه ای داره؟ شده موقع غذا خوردن بشقاب غذاشو بیاره کنارتو بشینه و آرنجشو روی زانوی تو تکیه بده ببینی چه مزه ای داره؟ شده بی هوا با لبای غنچه بیاد سمتت و ببوسدت و بگه دوستت دارم ببینی چه مزه ای داره؟ شد...
20 آبان 1393

باران شیرین من

باران: بابا من بزرگ بشم مامان میشم نی نی مون هم بزرگ میشه بابا میشه بعد ما با هم ازدواج میکنیم خدا بهم یه نی نی  میده بابا:  اونوقت نی نی ت دختره یا پسر؟ باران: معلوم نمیشه که باید برم سی دیشو بخرم  ببینم چیه     ...
29 مهر 1393

باران...

پنج سال پیش وقتی حضور شیرین و پر مهرت را حس کردم و دانستم دختر عزیزی مهمان  وجودم شده باران بارید! تو آمدی و نامت را با خود آوردی ... تو آمدی و باران عشق ، آسمان زندگیم را بارانی کرد... تو آمدی و هوا بهاری شد... تو آمدی و باران بارید و آسمان دلم را شست و حال و هوای مرا با طراوت کرد! باران من... برای داشتنت هرچه خدا را شکر گویم کم است پس ببار تا همیشه ...و بگذار در سایه رنگین کمانت آرام گیرم و بدان عاشقانه دوستت دارم عزیزترینم ...
25 شهريور 1393

بدون عنوان

خدایا! زیر سقف آسمان آبی و بی انتهایت ، باردیگر حامل معجزه تو هستم... من گام بر میدارم و لطافت نگاه تو را حس میکنم دستت را به من بده ... بگذار در پیچ و خم روزهای مادرانه آنرا محکم بفشارم ... بگذار قوت قلبم باشی بگذار همان فرشته ای باشم که به کودکم وعده داده ای ... مهربان و نگاهبان ، لطیف و رئوف رهایم مکن... در سخت ترین لحظاتی که پیش رویم هست تکیه گاهم باش نگذار میوه شیرین دلم ... بارانم ... لحظه ای غمگین شود مگذار تردید برای لحظه ای حتی قلب کوچکش را بفشارد... رهایش مکن...
24 شهريور 1393

یکی یکدونه مامان

عزیزترینم امروز رفتم سونو گرافی برای دیدن نی نی تو دلی خدا رو شکر صحیح و سلامت و قبراقه و معلوم شد که تو یکی یه دونه من می مونی چون نی نی کوچولومون قراره یه داداش خوب و مهربون برات باشه و من امیدوارم آرامش و خوبیهای تو رو  یاد بگیره عزیز دل مامان ****************************************** شب که با بابا مجید و شما نشستیم فیلم سونو رو دیدیم تو از قسمت صدای قلب نی نی خوشت اومد و چند بار درخواستی اون قسمتو نگاه کردیم و در همون حین هم شما اومدی کنارمو دلمو نوازش کردی قربونت بره مامان آخر سر هم گفتی کی میاد بیرون؟؟؟ بمیرم برای چشم انتظاری هات ...
12 شهريور 1393

دختر مهربان من

- میخوام یه جیزی بهت بگم... با چشمای سیاه و قشنگت که برق هیجان توش بود نگاهم کردی - یه نی نی تو دلم دارم - یه نی نی واقعی؟!!!!! پریدی بغلم کردی و من و نی نی توی دلمو بوسیدی مادر به فدای دل بزرگ و مهربونت ...
12 مرداد 1393

مادرانه

خدای مهربونم ممنونم که منو لایق دونستی تا وجودم  دوباره گهواره قلب و روح  کوچک دیگری باشد ممنونم که باز هم معجزه زیبا و شیرینت رو به من نشون دادی ممنونم که آرزوهای کوچک و بزرگم را از خاطر نمی بری ... حواست به من هست ... نگاهم میکنی ممنونم ... برای بزرگ بودنت  و برای بزرگی مهربانیت     ** دختر نازنینم منو ببخش که این روزها کم حوصله و بی حالم ... مطمئنم بعده ها درکم خواهی کرد. عاشقانه دوستت دارم   ...
28 خرداد 1393

خدایا...

شکرت! هزاران بار و برای هزاران نعمتی که  من خواستم و تو بهترینهاشو دادی ...
4 خرداد 1393