پنجشنبه بعد از ظهر رفتیم شهر کتاب... عروسکم انقدرررررررر هیجانزده و خوشحال بود که خندم گرفته بود از هر قفسه ای کتابی بر می داشت و می گفت مامان یه کتاب جالب پیدا کردم بعد هم می نشست پشت میز و ... بعد از اینکه خرید کردیم بر گشتیم خونه و شب هم رفتیم پارک . جمعه رفتیم نمایشگاه کودک... این سومین نمایشگاه کودکیه که با فرشته کوچولوم میریم ... البته دیر رسیدیم و چیزی به تموم شدن نمایشگاه نمونده بود همون ابتدای سالن 38 آ وسیله بازی چیده بودن و دختر قشنگم هم پرید وسط غرفه و مشغول بازی شد و معلومه که نتونستیم بیاریمش بیرون من هم باران و باباش رو تنها گذاشتم و رفتم ساحل عزیزمو ببینم... تا رسیدم و خواستم سلام علیک بکنم هم مدام موبایلم ...